جدول جو
جدول جو

معنی رب الدار - جستجوی لغت در جدول جو

رب الدار
(رَبْ بُدْ دا)
بزرگ و رئیس خانه. (ناظم الاطباء). خداوند سرای. (دهار). خداوند خانه
لغت نامه دهخدا
رب الدار
بزرگ خانه کدخدا بزرگ خانه رئیس سرای خداوند خانه خانه خدا
تصویری از رب الدار
تصویر رب الدار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رب الناس
تصویر رب الناس
پروردگار مردمان، خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(رَبْ بَ تُدْ دا)
کدبانوی سرای. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ)
عرمض. حب رند. حب الدهمست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مانند فندقی کوچک بود و پوست وی بغایت سیاه و تنگ بود و مغز آن به دو نیمه بود بغایت سخت و لون آن به زردی مایل بود و اندکی عطریت در وی بود و طبیعی وی گرم و خشک است در سیم. دو مثقال آن چون با می پخته بیاشامند و بقراط گوید یک مثقال، نافع بود جهت دشخواری زادن و چکیدن بول و حیض براند و گزیدگی جمیع جانوران را نافع بود. فولس گوید: تریاق جمیع زهرها بود و از خواص وی آنست که چون نقیع وی در خانه بیفشانند مگس بگریزد و سودمند بود جهت سپرز که از رطوبت بود چون با راسن بیاشامند و دردسر را که از سبب بلغم وریاح غلیظ بود نافع بود و مصلح آن زرشک تازه بود و بدل وی حب محلب بود با مغز بادام تلخ. (اختیارات بدیعی). گرم و خشک است در سیوم. چون دو مثقال از او میل کنند خداوند خدر و فالج را نفع دهد و مغص را که از ریاح غلیظه بود دفع کند و بدلش مغز بادام تلخ است
لغت نامه دهخدا
(عَ دُدْ دا)
ابن قصی بن کلاب بن قره از قریش جد جاهلی است. وی از طرف پدر پرده دار کعبه بود و پسران او نیز این منصب را داشتند سپس بنی عبدمناف بن قصی بن کلاب درصدد اشغال آن منصب برآمدند و سرانجام سقایت و رفادت مکه به بنی عبدمناف واگذار و پرده داری به بنی عبدالدار رسید. (از الاعلام زرکلی) (از صبح الاعشی ج 1 ص 356)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مرکّب از: بال + دار، دارای بال، که بال داشته باشد، پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، رجوع به بال در معانی مختلفه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رب الناس
تصویر رب الناس
پروردگار مردمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الغار
تصویر حب الغار
میوه غار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالدار
تصویر بالدار
پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، دارای بال
فرهنگ لغت هوشیار